ماه مبارك
روزهاي خوب ماه مبارك داره تند و تند مي گذره، وقتاي اذان و نماز بايد چادر و جانمازت به راه باشه و الا هوار مي كشي كه تادر ... مُه ... يعني چادر، مهر ... براي درخواست مهر اول ميگي مُه و بعدش كف دستت رو تند و تند مي بوسي ... اولين شب قدر تصميم داشتم ببرمت احيا، درست همون شب مامان جون نذري داشت و رفتيم اونجا، قبل از افطار بغلت كردم و با اتوبوس رفتيم اونجا آخه دلت خيلي اتوبوس سواري مي خواست منم سوارت كردم وقتي پياده شديم با حسرت گفتي اتو ... يپت ... بابا داشت ماشين ميشست و بعداً اومد، بوي نذري كه به مشامت خورد بو كشيدي و گفتي به ( از همون به هاي كشيده و غليظي كه گاهي وقتا مي گي )، سر سفره هم ماشالله به به گفتي و پلو خورشت سبزي خوردي، باران كوچولو...